تاریخ انتشار : یکشنبه 2 نوامبر 2025 - 17:18
کد خبر : 1918

نمایش«کازابلانکا» تکرار نیست؛ ترجمه‌ای تئاتری از یک خاطره‌ی سینمایی است

نمایش«کازابلانکا» تکرار نیست؛ ترجمه‌ای تئاتری از یک خاطره‌ی سینمایی است

[ad_1] ایوب آقاخانی و شیما محمدی در گفت‌وگوی با صبا از چالش ترجمه زبان سینما به تئاترگفتند؛ نمایش «کازابلانکا» تجربه‌ای است میان سینما و تئاتر؛ جایی که ایوب آقاخانی در نقش ویکتور لازلو به بازخوانی شخصیت از منظر تئاتر می‌پردازد و شیما محمدی، کارگردان و بازیگر نقش ایلسا، از تغییر مدیوم بدون تغییر روح اثر

[ad_1]

ایوب آقاخانی و شیما محمدی در گفت‌وگوی با صبا از چالش ترجمه زبان سینما به تئاترگفتند؛

نمایش «کازابلانکا» تجربه‌ای است میان سینما و تئاتر؛ جایی که ایوب آقاخانی در نقش ویکتور لازلو به بازخوانی شخصیت از منظر تئاتر می‌پردازد و شیما محمدی، کارگردان و بازیگر نقش ایلسا، از تغییر مدیوم بدون تغییر روح اثر سخن می‌گوید. گفت‌وگو با این دو هنرمند، روایتی از چالش ترجمه‌ سینما به زبان صحنه است.

سمیه خاتونی/ صبا: نمایش «کازابلانکا» به کارگردانی شیما محمدی و تنظیم نمایشی سهند خیرآبادی، از اول تا ۲۶ آبان هر شب ساعت ۲۱ در تالار حافظ روی صحنه می‌رود. این اثر که اقتباسی آزاد از نسخه سینمایی و کلاسیک «کازابلانکا»  است، تلاش می‌کند تجربه‌ای تازه از ترجمه‌ سینما به زبان صحنه ارائه دهد و مرز میان واقعیت و تئاتر را از نو تعریف کند. کازابلانکا فیلمی رمانتیک از سینمای آمریکا است که بر مبنای نمایش‌نامه‌ای بر روی صحنه نرفته از مورای بورنت و جان آلیسون به نام «همه به کافه ریک می‌آیند» به کارگردانی مایکل کورتیز در سال ۱۹۴۲ تولید شده‌است .ستارگان این فیلم هامفری بوگارت، اینگرید برگمن و …هستند کازابلانکا ماجرای عاشقانه‌ای را در گیرودار جنگ دوم جهانی و درباره بحران پناه جویان به تصویر می‌کشد و  بصورت خلاصه داستان مردی است که میان «عشق و انسان خوب بودن» در حال در هم شکستن است. او باید بین «عشق به زن مورد علاقه‌اش» و «کمک به فرار مبارز چکی از دست حاکمیت وابسته به فرانسه ویشی در جهت مبارزه با نازی‌ها» تنها یکی را انتخاب کند.

در این نمایش، ایوب آقاخانی در نقش «ویکتور لاسلو» ـ همسر ایلسا ـ حضوری درخشان دارد و با ظرافت توانسته شخصیت او را به‌گونه‌ای بازآفرینی کند که یادآور نمونه ماندگار سینمایی‌اش باشد، در عین حال که روحی تازه و ایرانی به آن می‌بخشد. به همین بهانه، گفت‌وگویی با ایوب آقاخانی انجام داده‌ایم تا از تجربه ایفای این نقش، چالش‌های اقتباس تئاتری از فیلمی اسطوره‌ای و نگاه او به مفهوم نوستالژی در صحنه بگوید.

ایوب آقاخانی: «کازابلانکا» در دسته فیلم‌های عمری‌ام قرار دارد

ویکتور لازلو نقش سختی است، چه چیزی باعث شد این پیشنهاد را قبول کنید؟

کازابلانکا یکی از پنج فیلم محبوب زندگی من و در دسته فیلم‌های عمری‌ام قرار دارد. همین که صحبت از اجرای تئاتری آن شد، برایم وسوسه‌برانگیز بود. وقتی با همه تردیدها و ترس‌ها، نقش ویکتور لاسلو به من پیشنهاد شد، تصمیم گرفتم دیگر به فیلم مراجعه نکنم؛ چون آن فیلم در من رسوب کرده بود، سال‌ها با آن زندگی کرده بودم. برایم مهم بود بفهمم ویکتور لاسلوی تئاتری باید چه ویژگی‌هایی داشته باشد. ارجاع صرف به فیلم قانع‌کننده نیست، چون اغلب شخصیت‌های ما در این اجرا شباهتی به نسخه سینمایی ندارند؛ همان داستان را دارند اما با ساختاری دیگر اجرا می‌شوند. از ریک گرفته تا ایلسا و سروان رنو، همه تعاریف تازه‌ای پیدا کرده‌اند. برای همین تلاش کردم تمام لایه‌های نقش را در نظر بگیرم و در قالب تعریف تئاتری خودمان بازسازی‌اش کنم. خوشبختانه بر اساس بازخورد مخاطبان، فکر می‌کنم توانسته‌ام نمره قبولی بگیرم.

 از تماشای بازیتان لذت بردم؛ حس نقش بسیار باورپذیر بود و شخصیت فیلم را برایم زنده کرد. اما می‌خواهم بدانم آیا در میان تماشاگران کسانی هم بودند که فیلم را ندیده باشند؟

بله، اتفاقاً تعدادشان زیاد بود. البته باورش سخت است که کسی «کازابلانکا» را ندیده باشد، اما در بین تماشاگران ما، افراد زیادی بودند که نخستین مواجهه‌شان با داستان از طریق همین نمایش بود. جالب اینکه با اثر ارتباط حسی و عاطفی خوبی برقرار کردند. البته من نمی‌توانم این واکنش‌ها را با واکنش کسانی که فیلم را دیده‌اند مقایسه کنم، چون نمی‌دانم سطح آشنایی‌شان با اثر چقدر است. اما خوشبختانه حتی مخاطبانی که فیلم را دیده‌اند، از تماشای نسخه تئاتری ناراضی بیرون نمی‌روند. شاید به وجد نیایند، اما از تجربه صحنه‌ای آن استقبال می‌کنند.

خیلی‌ها تصور می‌کنند «کازابلانکا» اثری صرفاً سینمایی است. اما گویا خودش ریشه در نمایشنامه دارد، درست است؟

بله دقیقاً. فیلم «کازابلانکا» از روی یک نمایشنامه ساخته شده که آن هم فقط در آمریکا بوده و گویا به اجرا هم نرسیده، حدود سال‌های ۱۹۴۰. یعنی در واقع ما داریم حلقه‌ای از همان زنجیره را ادامه می‌دهیم، با این تفاوت که حالا در دهه ۱۴۰۰ و با امکانات ایرانی آن را بازآفرینی کرده‌ایم. این کار از روی عشق به آن فیلم انجام شد؛ عشقی که با بضاعت تئاتر امروز ما – چه از نظر سرمایه و چه از نظر امکانات صحنه – ترکیب شده است. خوشبختانه از نخستین شب اجرا، سالن پر بوده است. تا امروز چهار شب اجرا داشته‌ایم و استقبال تماشاگران دلگرم‌کننده است. امیدوارم همین روند ادامه پیدا کند، چون تماشاگران راضی، بهترین تبلیغ‌کنندگان ما هستند.

گفت‌وگو با کارگردان و بازیگر نقش ایلسا در نمایش «کازابلانکا»

شیما محمدی: «کازابلانکا»ی ما تکرار نیست؛ ترجمه‌ای تئاتری از یک خاطره‌ی سینمایی است

در ادامه گفت‌وگوهای ما با عوامل نمایش «کازابلانکا»، این بار با شیما محمدی، کارگردان و ایفاگر نقش ایلسا، همراه شدیم؛ هنرمندی که در مواجهه با اثری اسطوره‌ای، تلاش کرده است نسبت میان نوستالژی سینما و زبان امروز تئاتر را دوباره تعریف کند. در این گفت‌وگو، او از روند انتخاب اثر، تجربه هم‌زمان کارگردانی و بازیگری، و چالش ساختن ایلسایی سخن می‌گوید که دیگر تکرار نسخه فیلمی نیست، بلکه محصول موقعیت امروز و زیست شخصی اوست.

با توجه به بار سنگین متن و فضای پرپرسوناژ اثر، چه شد که تصمیم گرفتید خودتان این نمایش را کارگردانی کنید و نقش ایلسا را هم بازی کنید؛ این انتخاب در نگاه اول خطرناک به‌نظر می‌رسد

من همیشه شیفته‌ فیلم‌های کلاسیک بوده‌ام؛ از آن‌دست تماشاگرانی‌ام که می‌توانند صدبار یک فیلم را ببینند و هنوز برایشان تازگی داشته باشد. وقتی نمایشنامه‌ اقتباسی کازابلانکا را از سهند خیرآبادی گرفتم، تقریباً همه گفتند کار شلوغ و سنگینی است، پیشنهاد کردند خلاصه‌اش کنم و به چهار یا پنج شخصیت محدودش کنم. ولی برای من «کافه‌ی کازابلانکا» با جمعیتش معنا پیدا می‌کند؛ فضایی زنده که تپش انسانی در آن جاری است. همین شلوغی، بخشی از هویت جهان نمایش است و حذفش یعنی از بین بردن روح کار. اما ناگفته نماند که در همان دوران پیش‌تولید، جنگ دوازده روزه آغاز شد. من در تهران بودم، در دل اخبار و انفجارها، و در عین حال ذهنم درگیر کازابلانکا بود. تناقض عجیبی بود: در جهانی پر از خشونت و اضطراب زندگی می‌کردم اما در تخیلم، قصه‌ای عاشقانه در دل جنگ را صحنه‌سازی می‌کردم. شاید همین تضاد باعث شد اصرار داشته باشم که این اثر را روی صحنه بیاورم؛ چون می‌خواستم از دل خشونت، به عشق و صلح فکر کنم. برای من این نمایش فقط بازسازی یک فیلم نبود، بلکه نوعی واکنش شخصی به وضعیت جهان بود.

در چنین شرایطی، شکل‌دادن به نقش ایلسا چطور پیش رفت؟ به نظر می‌رسد خوانش شما از این کاراکتر با نسخه فیلمی فاصله دارد

بله، عمداً. ایلسا در نسخه سینمایی بیشتر درگیر بازی درونی است تا کنش و دیالوگ؛ اما در تئاتر، من تلاش کردم او را از موقعیت صرفاً احساسی بیرون بیاورم. ایلسای من نه قربانی، بلکه تصمیم‌گیر است؛ زنی که در میانه‌ی جنگ و عشق، گیرکرده و شاید این تفاوت اصلی با ایلسای کلاسیک باشد. برای من مهم بود که دراماتیک بودن نقش از درون خودش بجوشد، نه از وابستگی‌اش به مردان اطرافش.

درباره گروه بازیگران و روند شکل‌گیری تیم اجرایی بگویید. ترکیب نهایی چگونه شکل گرفت؟

مسیر انتخاب بازیگران طولانی و پرچالش بود. در ابتدا پیشنهادهای مختلفی مطرح شد، ولی به‌تدریج گروه شکل گرفت. حضور استاد بهرام ابراهیمی برایم نقطه‌ی اطمینان بود؛ او نقشی کلیدی دارد و همراهی‌اش در روند تمرین‌ها دلگرم‌کننده بود. بعد سینا رازانی اضافه شد؛ بازیگری با اخلاق و حرفه‌ای که واقعاً ستون کار بود. در ادامه، با آقای تفتی آشنا شدیم که در نهایت نقش «ریک» را ایفا کردند. ورود او به پروژه همزمان شد با اتفاقات خوشایند شخصی‌اش، و همین حال‌وهوای مثبت به گروه منتقل شد. ایوب آقاخانی هم با تمام تجربه‌اش نقش ویکتور لازلو را بر عهده گرفت و از لحظه ورودش، انرژی تازه‌ای به تمرین‌ها آورد.

شما همزمان در مقام کارگردان و بازیگر حضور داشتید. این دو موقعیت در لحظه اجرا با هم تداخل پیدا نکرد؟

چرا، خیلی زیاد. لحظاتی بود که باید به خودم از بیرون نگاه می‌کردم. این دو نقش—نظارت و حضور—با هم در تعارض‌اند. اما چون گروه همدل و همراهی داشتم، توانستم بینشان تعادل برقرار کنم.

در بخش‌هایی از نمایش از ارجاعات بصری نمایش چندرسانه‌ای و بازی‌های فرمیک استفاده شده، اما در مجموع با ساختاری کلاسیک مواجهیم

بله، می‌خواستم فرم کلاسیک حفظ شود چون قصه کلاسیک است، اما در میزانسن و ریتم بازی‌ها از الگوهای معاصر استفاده کردم تا فاصله با تماشاگر امروز کمتر شود. این دوگانگی خودش برایم جذاب بود؛ اینکه در بطن یک اثر نوستالژیک، زبان امروزی‌تری جریان پیدا کند.

در روند تولید با محدودیت‌های اجرایی یا مدیریتی روبه‌رو شدید؟

طبیعی است که تئاتر امروز ایران با محدودیت بودجه، امکانات و شرایط اجرایی روبه‌رو است. اما خوشبختانه در تالار حافظ فضا برای کار فراهم بود. تغییر مدیریت هم تأثیری بر اجرا نگذاشت. امیدوارم این روند حمایتی ادامه پیدا کند چون گروه‌های تئاتری واقعاً برای زنده نگه داشتن صحنه می‌جنگند.

مخاطبانی که فیلم را ندیده‌اند، چطور با اثر ارتباط گرفتند؟

جالب است که تعداد زیادی از تماشاگران ما فیلم را ندیده‌اند. برای خود من هم عجیب بود، چون فکر می‌کردم همه «کازابلانکا» را می‌شناسند. اما همین باعث شد با نمایش راحت‌تر ارتباط بگیرند؛ بدون پیش‌داوری یا مقایسه.

در اقتباس معمولا درباره‌ وفاداری به نسخه مبداء هم بحث‌های زیادی وجود دارد. آیا در تنظیم متن یا پایان‌بندی تغییری ایجاد شد؟

نه، ما قصه را مو به مو حفظ کردیم. چون به‌نظرم دخالت در روایت اصلی اشتباه بود. من تعصب دارم روی فیلم‌های کلاسیک و اگر قرار بود تغییری بدهم، آن «روح» از بین می‌رفت. فقط مدیوم را عوض کردیم؛ یعنی از سینما به تئاتر آوردیم. سهند خیرآبادی متن را به‌درستی تنظیم کرده و فقط بخش‌هایی از روایت را مختصرتر کرده تا برای اجرا مناسب‌تر شود. ولی دیالوگ‌ها، موقعیت‌ها و روند قصه، همان است که در فیلم می‌بینیم. تنها چیزی که نتوانستیم اجرا کنیم حضور «سم» سیاه‌پوست بود؛ چون بازیگری با آن ویژگی‌ها پیدا نکردیم، اما پیانیست‌مان (پوریا میرزایی) به‌خوبی از پس نقش برآمد.

شما ایلسا را در مقایسه با اینگرید برگمن بسیار برون‌گرا و حسی‌ بازی می‌کنید. این انتخاب آگاهانه بود؟

کاملاً. اینگرید برگمن در فیلم زنی مغرور و درون‌گراست، اما در تئاتر نمی‌شود همان‌طور بازی کرد. در سینما، کلوزآپ و دوربین به کمک بازیگر می‌آیند، اما در تئاتر فاصله‌ی فیزیکی با تماشاگر زیاد است. بنابراین باید در بیان احساسات اغراق یا همان «اگزجره» وجود داشته باشد تا حس منتقل شود. گریم، لباس، میزانسن و حتی لحن باید برجسته‌تر باشد. در واقع، ایلسای من همان زن مغرور است، اما در مدیومی متفاوت که اقتضای بیان صحنه‌ای دارد.

پس شخصیت ایلسا را به خودتان نزدیک کرده‌اید

شاید، چون من ذاتاً برون‌ریزترم. در تئاتر نمی‌توان سرد و خونسرد ماند، چون حس از بین می‌رود. در کنار کامران تفتی که بازی احساسی و عمیقی دارد، اگر من خیلی بسته بازی می‌کردم، تعادل صحنه به هم می‌خورد. پس ناچار بودم از درون و بیرون، ایلسایی بسازم که هم به خودم نزدیک است، هم با قواعد تئاتر سازگار.

آیا اجازه‌ بداهه یا تغییر در نوع بازی به بازیگران داده‌اید؟

بله، چون اگرچه به متن وفادار بودیم، اما به بازیگر آزادی دادیم. قرار نبود شبیه‌سازی کنیم. نمی‌شود از بازیگر خواست شبیه همتای سینمایی‌اش باشد. هر نقش از دل وجود آن بازیگر بیرون می‌آید. برای همین اجازه دادم هرکس جنس خودش را به نقش بیاورد.

اشاره داشتید یکی از رسالت‌های شما در اجرای این نمایش، ارتباط با نسل جدید بوده. منظورتان چیست؟

یکی از مهم‌ترین دلایل رضایت من از این اجرا همین است. من توانستم نسل Z را به دیدن «کازابلانکا» بیاورم؛ نسلی که نه فیلم را دیده بود، نه با فضای عاشقانه و کلاسیک آن آشنا بود. بعد از اجرا، خیلی‌ها از همین نسل می‌گویند که فیلم را دیده‌اند و حتی درباره‌اش پست می‌گذارند. برای من این یعنی رسالت‌ام انجام شده؛ اینکه پلی میان گذشته و حال بزنم و عشق را در قالبی امروزی به نسل جدید معرفی کنم

 در پایان، اگر بخواهید یک مفهوم کلیدی برای کازابلانکای خودتان انتخاب کنید، آن چیست؟

برای من، «کازابلانکا» یعنی پایداری عشق در میانه‌ ویرانی. قصه‌ای درباره‌ انتخاب، وجدان و امید—در هر زمانه‌ای که باشیم. «کازابلانکا»ی ما تکرار نیست؛ ترجمه‌ای تئاتری از یک خاطره‌ی سینمایی است.

 

 

[ad_2]

Source link

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.